فصل‌ ششم‌ (رهبر روحاني‌)
نوشته شده توسط : رضا

از آوريل‌ 1979 آيت‌ الله‌ سيدروح‌الله‌ موسوي‌ خميني‌،جهان‌ غرب‌ را كه‌ بي‌ اندازه‌ ازآن‌نفرت‌ دارد،به‌ خودمشغول‌ داشته‌ است‌.اوتازيانه‌اي‌ خستگي‌ناپذير ومنقدي‌ تسكين‌ناپذيربوده‌ كه‌ دائمادرمورد رياضت‌ وانتقام‌ ازظلم‌ موعظه‌ وعمل‌ كرده‌ است‌.درنظربسياري‌ازافراددرغرب‌ اودشمني‌ بي‌ رحم‌ وحتي‌ مظهر وحشتناك‌ خشم‌ ونفرتي‌ است‌ كه‌ انتظارش‌رانداشتيم‌ ودركش‌ نمي‌كنيم‌ واميدي‌ به‌ كنترل‌ آن‌ نداريم‌.اوتوانسته‌ است‌ مسئلة‌ اسلام‌راتبديل‌ به‌ يكي‌ ازجاذبه‌هاي‌ گسترده‌ درغرب‌ بنمايد.همانطوركه‌ يكي‌ ازمورخان‌ به‌ نام‌ادواردمولتيمراشاره‌ كرده‌ است‌ پيش‌ از انقلاب‌ اسلامي‌ درايران‌،درغرب‌ نسبت‌ به‌جنبه‌هاي‌ معنوي‌ اسلام‌ علاقة‌ ناچيزي‌ وجودداشت‌.اعراب‌ ازلحاظ‌ نفت‌ و مسئلة‌ فلسطين‌وتروريسم‌ شناخته‌ مي‌شدند،و ايرانيان‌ دروجودشاه‌ مشخص‌ مي‌شدند.تنهاباروي‌ كارآمدن‌آيت‌ الله‌ خميني‌ بودكه‌ سياست‌ و معنويت‌ اسلام‌ بصورت‌ يك‌ موضوع‌ داغ‌ درميان‌طراحان‌ استراتژي‌ و اشخاص‌ اهل‌ بحث‌ وگفتگو،و سياست‌ مداران‌ و نويسندگان‌ درآمد.

تاجايي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ علماي‌ شيعه‌ مي‌شود،هرپادشاهي‌ كه‌ قبل‌ از رجعت‌ امام‌ غايب‌سلطنت‌ كند غيرقانوني‌ است‌ ،مگر اينكه‌ ازجانب‌ روحانيون‌ بندپايه‌ موردتأييدقرارگيرد.بدين‌ سان‌ روحانيون‌ شيعه‌ ازنظرشرعي‌ قادرندانقلاب‌ برپاكنندو از قرن‌ هفتم‌ به‌بعدهمين‌ كارراكردند.درطي‌ قرون‌ گذشته‌،ايرانيان‌ بارهبران‌ مذهبي‌ خودكه‌ اعمال‌پادشاهان‌ راموجب‌ تضعيف‌ دين‌ مي‌دانسته‌ و محكوم‌ مي‌ساختند كاملاخوگرفته‌اند.درواقع‌ همانطوركه‌ باري‌ روبين‌ مي‌نويسد:"ميليونها ايراني‌ بخصوص‌ آنهايي‌ كه‌دردهكده‌هاي‌ روستايي‌ مي‌زيستندو حتي‌ بسياري‌ از دهقانان‌ كه‌ درسالهاي‌ اخير به‌شهرهامهاجرت‌ كرده‌ بودند،اعلاميه‌هاي‌ رهبران‌ مذهبي‌ رابه‌ عنوان‌ رهنمود رفتارشان‌نسبت‌ به‌ شاه‌ مي‌پذيرفتند."

آيت‌ الله‌ خميني‌ درآغاز قرن‌ كنوني‌ دريك‌ خانواده‌ روحاني‌ بدنياآمد كه‌ سلسلة‌ نسب‌ آن‌به‌ حضرت‌ محمدمي‌رسد.هنگامي‌ كه‌ طفلي‌ بيش‌ نبود،پدراو ظاهرا به‌ دستور يكي‌ازمالكان‌ متنفذ به‌ قتل‌ رسيد.اورا مادرو عمه‌اش‌ بزرگ‌ كردندو پس‌ ازدرگذشت‌ آنان‌برادربزرگترش‌ سرپرستي‌ اورا به‌ عهده‌ گرفت‌.

هر دوبرادر سنت‌ خانوادگي‌ رادنبال‌ كردندو به‌ كسوت‌ روحانيون‌ درآمدند.آيت‌ الله‌تااوايل‌ سالهاي‌ 1960در شهر مذهبي‌ قم‌ بسرمي‌ بردو به‌ تدريس‌ فقه‌ و فلسفه‌ و اخلاق‌اشتغال‌ داشت‌ و درمورد اينكه‌ اسلام‌ تعهداتي‌ نسبت‌ به‌ اهداف‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ داردوايران‌ بايداز سلطة‌ شرق‌ و غرب‌ آزادشود اصرار مي‌ورزيد.اويكي‌ از مدرسين‌ برجسته‌ بودو

ازسالهاي‌ 1940 به‌ بعدكلاسهاي‌ درس‌ او عدة‌ زيادي‌ ازطلاب‌ علوم‌ ديني‌ رابه‌ خودجلب‌ مي‌كرد.نظريات‌ او هميشه‌ قرص‌ و محكم‌ بود.عقيده‌ داشت‌ ياخوب‌ وجوددارد يابد،ما بين‌ آنهاهيچ‌ نقطة‌ خاكستري‌ رنگي‌ نيست‌.بنابراين‌ فسادرانمي‌ توان‌ اصلاح‌ كرد،بلكه‌بايدنابودساخت‌. اوعادت‌ داشت‌ يك‌ تمثيل‌ اخلاقي‌ دربارة‌ يك‌ چشمة‌ تميزو يك‌استخر راكد نقل‌ كند.آب‌ چشمه‌ مي‌تواندبه‌ استخربريزد و استخر همچنان‌ راكد خواهدماندمگر اينكه‌ آب‌ آن‌ راخالي‌ كنند.

ابراز نفرت‌ آيت‌ الله‌ خميني‌ به‌ حملاتي‌ كه‌ رضاشاه‌ به‌ قدرت‌ روحانيون‌ كرده‌بود،اجتناب‌ ناپذيربود.پس‌ از استعفاي‌ رضاشاه‌ آيت‌ الله‌ كتابي‌ نوشت‌ و درآن‌ رضاشاه‌راغاصبي‌ نااميد كه‌ تعاليم‌ اسلام‌ راناديده‌ گرفته‌ و يك‌ دولت‌ فاسدو بي‌ رحم‌ وغيرشرعي‌رااداره‌ مي‌كرده‌ است‌ .اعلاميه‌هاي‌ بعدي‌ او نيز لبريز ازهمين‌ گونه‌ ابرازخشم‌ نسبت‌ به‌روشهايي‌ بودكه‌ محمد رضا شاه‌ ارزشهاي‌ غربي‌ را جانشين‌ سنتهاي‌ اسلامي‌ كرده‌ بود.

در سالهاي‌ 1940 آيت‌ الله‌ خميني‌ اين‌ نظريه‌ رامنتشرساخت‌ كه‌ روحانيت‌ بايداطمينان‌ يابدكه‌ حكومت‌ غير اسلامي‌ به‌ وسيلة‌ قوانين‌ اسلامي‌ محدود خواهد شد.بعدهااعلام‌ داشت‌:"اسلام‌ از ابتدا يك‌ قدرت‌ سياسي‌ بوده‌ كه‌ نبايد خودش‌ رامحدود به‌ مسائل‌ديني‌ بكند.اگر كسي‌ به‌ احاديث‌ حضرت‌ رسول‌ مراجعه‌ كند كه‌ عمده‌ترين‌ ستون‌ اسلام‌است‌ ،خواهد ديدكه‌ بيشتر به‌ امور سياسي‌ و دولت‌ و مبارزه‌ باجباران‌ مي‌پردازند تابه‌نمازودعا."

هنگامي‌ كه‌ برنامة‌ اصلاحات‌ ارضي‌ در1963 شروع‌ شد،شاه‌ مخالفت‌ روحانيون‌ رابه‌عنوان‌"ارتجاع‌ سياه‌"محكوم‌ كرد.اصلاحات‌ ارضي‌ مورد علاقه‌ عموم‌ بودسياست‌ مداران‌جبهة‌ ملي‌،يا آنچه‌ از آنان‌ باقي‌ مانده‌ بودياري‌ مخالفت‌ باآن‌ رانداشتند.ولي‌ آيت‌ الله‌خميني‌ يك‌ بارديگر اصرارورزيد كه‌ همه‌ اين‌ كارهابه‌ دستور دشمنان‌ خارجي‌ صورت‌مي‌گيرد."به‌ خاطر منافع‌ يهوديان‌ و امريكاو اسرائيل‌ مابايد زنداني‌ و كشته‌ شويم‌.براي‌مقاصد شوم‌ بيگانگان‌ مابايد قرباني‌ شويم‌."

آيت‌ الله‌ خميني‌ در ژوئن‌ 1963 شاه‌ راشديدتر ازهروقت‌ به‌ عنوان‌ عامل‌ صهيونيسم‌محكوم‌كرد و بازداشت‌ شد.اين‌ عمل‌ موجب‌ شورشهاي‌ گسترده‌اي‌ گرديد كه‌ دولت‌دركمال‌ بي‌ رحمي‌ سركوب‌ كرد.برآوردي‌ كه‌ از تعداد كشته‌ شدگان‌ به‌ دست‌ نظاميان‌مي‌شداز چندصدتا چندهزارنفر تغييرمي‌ كرد.

بعدها گفته‌ شد تصميمهاي‌ مهم‌ در جلوگيري‌ ازاين‌ آشوبها نه‌ ازجانب‌ شخص‌ شاه‌ بلكه‌ازجانب‌ اسدالله‌ علم‌ نخست‌ وزيربوده‌ است‌.علم‌ ازيك‌ خانوادة‌ بزرگ‌ ملاك‌ دربيرجند،درشمال‌ شرقي‌ ايران‌ بود،او تا1977 كه‌ ازبيماري‌ سرطان‌ درگذشت‌ ابتدابه‌ عنوان‌ نخست‌وزير وسپس‌ وزير درباردركنار شاه‌ ماند.مي‌گفتند او يكي‌ ازمعدود مقامات‌ بلندپاية‌ است‌ كه‌

جرأت‌ دارد دستورهاي‌ شاه‌ رامورد چون‌ وچرا قرار دهد و دربعضي‌ مواردباآنهامخالفت‌ نمايد.

جعفربهبهانيان‌ متصدي‌ امور مالي‌ شاه‌،به‌ هنگام‌ اغتشاشات‌ 1963 دركنار علم‌بود.بعدها تعريف‌ كرد كه‌ شاه‌ به‌ علم‌ گفته‌ بودمردم‌ رانكشد.علم‌ پاسخ‌ داده‌ بود:"شماشاه‌ هستيد،من‌ نخست‌ وزيرم‌ .من‌ مسئول‌ امنيت‌ هستم‌ و به‌ هرطريقي‌ كه‌ بتوانم‌ مردم‌راساكت‌ خواهم‌ كرد.اگر موفق‌ شدم‌ شما همچنان‌ شاه‌ خواهيدبود.اگر شكست‌ بخورم‌مي‌توانيد مرابه‌ داربزنيد وبازهمچنان‌ شاه‌ خواهيد بود."

شايعه‌اي‌ رواج‌ داشت‌ كه‌ علم‌ مي‌خواسته‌ است‌ آيت‌ الله‌ خميني‌ رادر1963 اعدام‌كندولي‌ ساير رهبران‌ مذهبي‌ شاه‌ راوادار كردند كه‌ اوراحتي‌ محاكمه‌ نكند.آيت‌ الله‌دربهار1964 آزادشد.

آخرين‌ نقطة‌ قطع‌ رابطه‌ بين‌ آيت‌ الله‌ خميني‌ و شاه‌ برسرروابط‌ باامريكابروزكرد.درژوئية‌1964 دولت‌ لايحه‌اي‌ به‌ مجلس‌ تسليم‌ كرد كه‌ مستشاران‌ نظامي‌ امريكايي‌ و خانواده‌هايشان‌ راتابع‌ دادگاههاي‌ امريكايي‌ مي‌ساخت‌ نه‌ ايراني‌. چنين‌ موافقت‌ نامه‌ هايي‌ دربارة‌حق‌ برون‌ مرزي‌ درهر جا كه‌ نيروها يامستشاران‌ آمريكايي‌ درخارج‌ از كشورشان‌ مستقرمي‌شوند معلوم‌ است‌ ،امادرايران‌ خاطرات‌ خشم‌ آلودكاپيتولاسيونهايي‌ راكه‌انگليسيهاوروسهادر قرن‌ نوزدهم‌ كسب‌ كرده‌ بودند زنده‌ كرد.

قانون‌ مزبور بااكثريت‌ ضعيفي‌ به‌ تصويب‌ مجلس‌ رسيدو آيت‌ الله‌ خميني‌ آن‌ رابه‌ عنوان‌"سنداسارت‌ ايران‌"محكوم‌ كردوگفت‌:"مجلس‌ بااين‌ عمل‌ خود مارا جرء دول‌ مستعمره‌محسوب‌ كرد.ملت‌ مسلمان‌ ايران‌ رادر دنيا از وحشيها عقبمانده‌تر معرفي‌ كرد.اگر نفوذروحانيون‌ باشدنمي‌ گذارد اين‌ ملت‌ يك‌ روز اسير انگليسي‌ و روز ديگر اسير امريكاباشد."

او از ارتش‌ خواست‌ كه‌ عليه‌ دولت‌ قيام‌ كند.پنج‌ اخطار تهديدآميز آيت‌ الله‌ خميني‌ به‌نحوگسترده‌اي‌ پخش‌ شدو مقبوليت‌ عامه‌ يافت‌.شاه‌ بازهم‌ توصية‌ كساني‌ كه‌ پيشنهاد كشتن‌اورا مي‌كردند نپذيرفت‌،ولي‌ آيت‌ الله‌ خميني‌ بازداشت‌ شدو به‌ تركيه‌ تبعيد شد.در 1965او به‌ نجف‌ شهر مقدس‌ شيعيان‌ نقل‌ مكان‌ كردو تا1978 در آنجابسر برد.

در اكتبر 1978 عراقي‌ها به‌ تقاضاي‌ ايران‌ ايت‌ اله‌ خميني‌ را ازنجف‌ تبعيد كردند .به‌ اواجازه‌ ورود به‌ كويت‌ داده‌ نشد و لذا به‌ فرانسه‌ پناه‌ برد. پريزيدنت‌ ژيسكاردستن‌ نظر شاه‌ رااستفساركرد و شاه‌ با موافقت‌ رفتن‌ آيت‌ الله‌ خميني‌ به‌ فرانسه‌ يكي‌ از بزرگترين‌ اشتباهات‌دوران‌ سلطنتش‌ را مرتكب‌ شد.او گمان‌ مي‌كرد كه‌ اين‌ روحاني‌ سر سخت‌ در فرانسه‌مسيحي‌ خطر كمتري‌ برايش‌ خواهد داشت‌ تا در يك‌ كشور تندرو مسلمان‌ همسايه‌ .





:: بازدید از این مطلب : 20
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 تير 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: